آتلیه
دختر خوشگلم امروز واست نوبت آتلیه گرفته بودیم، من ساعت 12 مرخصی گرفتم اومدم خونه مامانی دنبالت و بردمت خونه خودمون ناهارتم مامانی آماده کرده بود آوردم خونه بهت دادم خوردی بعد هم بردمت حموم و بعدش هم خوابوندمت که عصر که می ریم آتلیه سرحال باشی . خداروشکر خوابتو کامل کردی و وقتی بیدار شدی بهت عصرونه دادم و سیرت کردم که دیگه بهونه ای نداشته باشی بابا که اومد سه تایی باهم رفتیم آتلیه یک مقدار منتظر موندیم تا آقای عباسی تشریف بیارن نوبتت ساعت 7 بود. بابا واست موز خرید تا گرسنه نشی خلاصه ساعت 7 و نیم گرفتن عکسها شروع شد. دوست داشتم از حالتها و ژست هات عکس بگیرم از نشستنت، چهار دست و پا رفتنت ، راه رفتنت خلاصه از هر کاری که تا الان توانایی دار...